بدون عنوان
پسر قشنگ مامان مرد کوچیک خونه ما اولین دندان شیری کوچولوش در تاریخ 11/26/ 94 افتاد.
اولین باری که فهمیدیم دندون خوشگلت لق شده داشتی سیب گاز میزدی که یه دفعه اومدی سیب دادی به مامان گفتی دندونم درد گرفت وقتی اومدم ببینم دندونت چی شده دیدم بلللله دندون کوچولو لق شده اولش خیلی ترسیدی ولی من و بابا محسن کلی باهات صحبت کردیم و گفتیم اینم یه مرحله از بزرگ شدن که دیگه ترست ریخت 10 روز بعد وقتی داشتیم میرفتیم خونه باباجون دندونت تو راه افتاد چون ما قبلش بهت گفته بودیم ما بچه بودیم دندونمون مینداختیم پشت بوم یا قدیمی ها میگفتن اگه پشت بوم بیمارستان بندازیم مثلا دکتر میشی یا مدرسه مثلا معلم میشی دیگه گیر دادی بندازیم تو بیمارستان من میخوام جراح قلب بشم
خلاصه دندون کوچولو رفت بیمارستان شفا همونجایی که دنیا اومدی
پسرم مهم نیست که چی کاره میشی مهم اینه که انسان موفق و شادی باشی عشق نازم
و اینکه از بس فکر میکردی دندونت افتاد بزرگ شدی همین که دندونت افتاد گفتی مامانی من دیگه میتونم بنویسم وبخونم گفتم نه پسرم چند ماه دیگه میری پیش دبستانی بهت یاد میدن ولی راضی نشدی و گفتی بهم باید یاد بدی و اینجوری شد که تونستی بنویسی نویان
بازم میام نفس خونه ما قول میدم تند تند بیام
دوست داریم خیلی زیاد