مرد من
سلام مرد مامان
خدایا باورم نمیشه پسرم دیگه مرد شده با مامانش کلی حرف میزنه با مامانش میره خرید تو خریداش نظر میده با هم میریم کتاب میخریم و کلی چیزای دیگه که نشون میده پسرم واسه خودش مررررددددددددددی شده
دیشب دراز کشیده بودم سرم درد میکرد عین پرستار مواظبم بود اول گفت مامانی واسه شما قرص بیارم سرت خوب بشه گفتم باشه رفت یه لیوان آب آورد مثلاً منم با قرص خیالی خوردم بعد میگه برم تپو شمارو از رو تخت بیارم گفتم بیار رفته اول میگه آخه تاریک گفتم چراغ روشن کن برو رفت بعد کلی معطلی پتو کشان اومد آخه سنگین بود نمیتونست بلند کنه رفتم تو اتاق دیدم لباسای مامان شلخته که رو تخت ریخته بود نیست میگم نویان جون لباسای مامان کو میگه گذاشتم تو کشو کشورو باز کردم لباسارو دیدم میخواستم درسته بخورمش از بس این پسر مرتب
بابا محسن میگه نویان چقدر شبیه بابا محسن شدی میگی شمام چقدر شبیه نویانی
هفته پیش یه روز مهدکودکت تعطیل بود اومدی سرکار مامانی به قول خودت بانک مامانی آخه مامانی تو دفتر سرپرستی یکی از موسسات شما میگی بانک مامانی فدات بشم همه عاشقت شده بودن از بس شیرین زبونی میکنی
الهی مامان قربونت بره که انقدر مظلومانه خوابیدی
قاشق از دسته رو میز نگه داشتی میگی مامانی ببین شبیه برج میلاد من نمیدونم تو چقدر ذهنت فعال برای همه چیز مشابه پیدا میکنی فدات بشم با هوش من
اینم یه عکس از پرتقال خوردن نویان که حتماً باید 4 قاچ بشه
اینم یه عکس که پسری ما بالاخره یه ژست گرفت واسه مامانش
و اینم پدر و پسر خوشتیپ و عشقای مامان بعد از خرید از آدیداس که تو فروشگاه دل فروشنده هارو بردی یه گل کوچیکم راه انداختی خوشگل من
دوستون دارم تا بینهایت