نویاننویان، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره

نویان جون

ماه خرداد

1393/4/17 15:54
نویسنده : مهسا
629 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم ما کل خرداد ساری بودیم و معلومه که اونجا حسابی بهمون خوش میگذره چون همش در حال مهمونی رفتن و خوشگذروندنیم و شمام که دیگه وقتی باباسهراب هست همه جا باهاش میری و یه لحظه هم ازش جدا نمیشی حسابی مامانی استراحت میکنهخندونک

با دایی مهدی خیلی جور شدی ولی همش عین دو تا داداش باهم درگیر میشین و ماشالله شمام اصلا کم نمیاری و دایی مهدی حسابی با جوابات عصبانی و متعجب میکنیچشمکالبته دایی مهدی خیلی سربه سرت میزاره تو هم از خجالتش درمیای ولی خیلی همدیگر دوست دارینمحبت

یه روز داشتی موز میخوردی دایی مهدی بهت گفت نویان میدونی موز غذای میموناست تو هم گفتی آره چند دقیقه بعدش دایی مهدی بهت گفت نویان از موزت بهم میدی شمام خیلی راحت گفتی بیا میمون بیا موز بخورخجالتحالا دیگه این یه نمونش بود زیبا

یه روز با باباسهراب مامان جون رفتیم دریا ولی انقدر دریا شلوغ بود که سریع برگشتیم یکی از این سفره خونه ها که آشناست همیشه میریم نشستیم

این سفره خونه همیشه از قبل از تولد شما ما میرفتیم وقتی هم شما دنیا اومدی همیشه میزاشتیمت پیش مامان جون باباسهراب خودمون تنهایی میرفتیم محبت حالا ایندفعه بردیمت انقدر شیطونی کردی که دیگه زود بلند شدیم اومدیم آخه اونجا تختش تو ارتفاع بود شمام همش خودت آویزون میکردی و حرفای ما هیچ تاثیری نداشتغمگین

خودت ببین دیگه قیافه آخریتم اوج حرف گوش نکردنت یعنی ولم کنین قربون شیطونیات برم وروجک من

یه روزم رفتیم نمک آبرود و شما سوار تله کابین شدی که خیلی بهت خوش گذشت شبشم رفتیم کنسرت مرتضی پاشایی متل قو که اولش خیلی هیجان داشتی و خوشحالی میکردی و لی بعد از شلوغی گریت گرفت بابا محسن بردت بیرون ولی مامانی با ماری جون تا آخرش موندن خیلی خوب بود ولی از فرداش فقط مرتضی پاشایی گوش میدیمحبت فرداش رفتیم سمت 2000 که خیلی قشنگ بود با اون بارونی که میومد فوق العاده شده بود ولی آخرش دیگه بارونش به سیل داشت تبدیل میشد

تو این عکس از دیدن خرس هیجان زده شدی عشق مامان

اینم نویان ماری جونش

منظره رستوران فوق العاده بود و با موزیک زنده دلمون نمیخواست اصلا پاشیم

این نویانی ما همیشه از عکس فراری حالا ببینین من با چه مشقتی از این بلا چه عکس میگیرم

تو این عکسم گیر دادی من از شما عکس میگیرم شمام از من قربون پسر عکاسم بشم که دوست داره همیشه پشت دوربین باشه

تو راه برگشت وایستادیم بستنی نعمت بستنی بخوریم من به محسن گفتم من مثل همیشه میخورم  شکلات نسکافه اینا واسه نویانم میوه ای بگیر این آقا این حرف شنید (البته بیشتر به صورت اشاره گفتم )وقتی بستنی آورد خواستیم بخوریم به من میگه مامانی میشه از بستنی شما تست کنم گفتم بله یه قاشق خورد گفت دوباره تست کنم وبععععععععععد مامانی بیا بستنی هامون عوض کنیم بستنی شما خیلی خوشمزست خوشمزه ومن بیچاره مجبور شدم پرتقال و طالبی بخورم و آقا نویان بستنی خوشمزه منگریه

عاشقتیم شیطون بلای مابوس

 

 

پسندها (5)

نظرات (3)

مریم مامان آیدین
17 تیر 93 18:00
به به چه جای قشنگی و چه هوای خوبی و چه پسرکوچولوی نانازی و چقدرم بهش خوش گذشته ایشالا همیشه به سفر و شادی باشین مهسا جونم و خوش به حالتون که تو شمال به این قشنگی بزرگ شدین این نویان ماه مونو ببوس
مهسا
پاسخ
ممنونم مریم جون واقعا جاش عالی بود و جاتون واقعا خالی عزیزم من عاشق شمالم دوباره برمیگردم شمال آیدین خوشگل ببوس
مامان منیر
25 تیر 93 0:02
عزیزم همیشه به گردش باشین
مهسا
پاسخ
حدیث
26 تیر 93 16:57
همیشه به گردش مهسا جون.ماشاا... روز به روز خوشگلتر آقا نویانم که خوش تیپ خوش تیپشاد باشید
مهسا
پاسخ
حدیث جون شما همیشه به ما لطف داری مرسی عزیزم آرش عزیز ببوس
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نویان جون می باشد