نویاننویان، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه سن داره

نویان جون

بدون عنوان

1392/5/22 12:08
نویسنده : مهسا
319 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر ناز مامان

عشق مامان ٢٩ ماهه شد خدایا شکرت پسرم دیگه با عدد دو خداحافظی میکنه و وارد ٣٠ ماهگی میشه ایشالله همیشه سالم و صالح باشی عشق مامان

بعدم اینکه ما رفتیم شمال خیلی خوش گذشت کلی گشتیم بارون دیدیم هوا خیلی خوب بود ولی مامانی و نویان جون هر دو سرما خوردن خداروشکر شما سرماخوردگیت خفیف بود ولی مامانی بدجوری افتاد واسه همین یکم با تاخیر اومدم دیگه دیشب با ٤ تا آمپولو وسرم سر پا شدم البته دکتر استراحتم نوشت ولی مجبور شدم بیام سرکار

نویان جونم مامان قربونت بره خیلی آقا شدی خیلی منطقی شدی و دیگه احساس میکنم داری بزرگ میشی و من همینطور دلم واسه کوچولوییات تنگ میشه خوشمزه من دیشب که رفتیم دکتر انقدر نگران مامان بودی که از چشات نگرانی و میدیدم هر چند دقیفه حالم و میپرسیدی کرسی پسر گلم که به فکر مامانتی واقعاً آدم دلش ضعف میره وقتی میبینه جیگر گوشش به فکرش و مرسی بابامحسن که نزاشتی مامان از جاش بلند شه و همه کارارو خودت کردی البته از همچین پدری همچین پسریم انتظار میره دوستتون دارم

تو شمال نویان جون اصلاً یه جا بند نشد یه عکس ازش بگیرم ٢ روز اول که خونه عزیز پروانه بودیم وشما فقط با امیرعلی سرگرم بودی و یه سره میرفتی خونه عمه جون میتا(میترا)با هم دعوام زیاد میکردین ولی بازم طاقت دوریه هم و نداشتین البته چون امیرعلی از شما کوچیکتره احساس میکردم فکراتون به هم نمیخوره چون اون مثل پارسال شما فقط میخواست راه بره و همه چیو بگیره ولی شما میخواستی منطقی بازی کنی که این یه خورده باعث درگیری بینتون میشد ولی خیلی همدیگرو دوست دارین

اینم عکس شما دو تا جیگر تو حیاط خونه اونگیگی باباجون که یه لحظه هم واینستادین دیگه ببخشید

بعدشم رفتیم بهشهر خونه عزیزجون من چون ٤٠١ پدرجون بود اونجام آرتین عشق شما بود که دیکه باهم ترکوندین واسه عید فطر برات عیدی یه فلوت و یه ساز دهنی در حد حرفه ای خریدیم چون خیلی به موسیقی علاقه داری و خودت سفارش داده بودی ودیگه با آرتین سرو کله ی مارو بردین عزیزجون دعواتون کرد اومدی به آرتین میگی فلوتم بده دیگه بسه عزیزجون دعوا میکنه الهی فدای اون عقلت بشم من

 

اینم عکس آرتین بلا که ٥ سالی از شما بزرگتر و هر کاری میکنه شمام پشت سرش انجام میدی

با دیدن باباسهراب دیگه بی خیال ما شدی هر جا باباسهراب میرفت شمام همراش میرفتی دیگه کلاً مارو فراموش کرده بودی

اینم عکس مامان وبابا که بدون شما رفتن تفریح عباس آباد البته شمام خودت رفته بودی با باباسهراب باغ وحش و پارک وحسابی بهت خوش گذشته بود

اینام بقیه کسایی که با هم رفته بودیم اونم که پشت به تصویر عمو سیا که همش میگی عمو سیا من و نخوره

فرداشم با بابامحسن وعمو حامد وعمو محمد وآرتین رفتی دریا که خیلی بهت خوش گذشت اومدی میگی مامانی گبس (مگس)دست من و خورد نگو یه زنبور دست جیگرم نیش زد ای زنبور بلا

شبشم رفتیم خونه باباسهراب و فرداشم اونجا خوش گذروندیم وغروب راه افتادیم تا برسیم خونه ساعت ١.٣٠ شده بود شمام گشنت شده بود هی میگفتی شکمم درد میکنه وقتی وایستادیم شام بخوریم ماشالله یه پرس غذارو خردی فدای شکمت بشم که گشنش شده بود

خلاصه اینکه عاشقتیم نویانی عزیزم وبابایی مهربون مرسی که وسایل رفاه و آرامش مارو فراهم میکنی

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

nira
23 مرداد 92 11:50
29 ماهگی رویان جون مبارک
همیشه به گردش وخوشی معلومه که حسابی خوش گذشته


مرسی نیرا جون جای شما خالی خیلی خوب بود
مامان محمدصدرا
29 مرداد 92 14:18
29 ماهگی نویان جون مبارک. مامان خوشگل و خوشتیپ ان شاالله دیگه سرحال اومدی؟ مواظب خودتو و نویان خاله باش


مرسی خاله مهربون.نه بابا از روزی که اومدم سرما خوردم داغون.اون فینگیل نازتو ببوس
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نویان جون می باشد