بدون عنوان

سلام خوشگل مامان

نویانی اگه بدونی چقدر زبون دراوردی و حاضر جواب شدی کیف میکنم انقدر خوشگل حرف میزنی و مثل آدم بزرگا واسه خودت دلیل و منطق میاری فکر کن آرتین اومده بهم میگه مهسا جون چرا این بچت و مهدکودک میفرستی میگم خوب چیکار کنم میگه این با این هیکلش و حرف زدنش باید بره کلاس اول قربون این پسرخاله شیرین زبونم که انقدر میفهمه

این هفته که گذشت یه اتفاق بد افتاد مریم جون خاله مامانی که متاسفانه بیماری دیابت داره به خاطر دیابت شدید و زخم پا دکترا شست پاش قطع کردن و شوک بزرگی برامون بود ولی هنوز این قصه تموم نشده و دکتر گفته باید تحت نظر باشه و از اونجایی که خونشون شمال این چند وقت مهمون ما هستن و شمام که عاشق مهمونی از این شلوغیا حسابی داری لذت میبی به شوهر مریم جون میگی مد آقا (محمد)بیچاره با اینکه ٥٧ سالشه ولی مثل همسنت باهات بازی میکنه و شمام باهاش جور شدی ایشالله مریم جون زودتر خوب بشه و دیگه وضعیت از این بدتر نشه واقعا بعد از فوت پدرجون شوک بزرگی برا همه بود.

این روزا ماکه خانوادگی صبح از خونه میریم بیرون تا بیایم غروب ولی مامان جون مهربون خونمون و طبق معمول همه زحمتا گردن ایشون که هر طوری فکر میکنم نمیدونم چه جوری باید ازش تشکر کنم خدا همه مادرا واسه بچه هاشون حفظ کنه.

و خبر بد دیگه اینکه امروز ماری جون زنگ زد گفت پدربزرگ عمو محمد فوت کرد و ما بسیار ناراحت شدیم دیگه ظرفیت من یکی داره تموم میشه و ما امروز میریم شمال برای تسلیت

خداجون خیلی خسته ام دیگه این اتفاقای بد تموم بشه خدایا همه مریضارو شفا بده خدایا به همه سلامتی بده

خداجون خییییییلی دوست داریم مواظبمون باش

یه اتفاق خوبم این که ما دیشب البته ما ١٠ نفر بودیم رفتیم کنسرت بهنام صفوی که با اینکه برای ورود از ترس داشتیم سکته میزدیم با اون همه .... ولی بعدش خوش گذشت البته شما و آرتین جون خونه پیش مامان جون موندینو تا تونستین شیطونی کردین انقدر با هم کل کل میکنین که محمد آقا بهتون میگه چقدر شما دو تا با هم بحث میکنین عاشق جفتتونم

آرتین رفته به موهاش آب زده شمام با کمال اعتماد به نفس نگاش میکنی میگی آرتین چقدر بی ریخت شدی آخه این حرف یعنی چی آبرومون رفت

عاشششششقتم شیرینی شیرین زبون مامانی