بدون عنوان
سلام عزیز دل مامان
هفته پیش که قراربود شما و بابامحسن بیاین دنبالم و ما زودتر حرکت کنیم متاسفانه ماشین بابامحسن رادیاتورش ترکید و من به حالت انفجار و عصبانیت برگشتم خونه و با شما خوابیدیم و تا ساعت ٩ طول کشید تا ماشین یه رادیات نو واسش بخریم و عوض بشه و ساعت ١٠ راه افتادیم ولی هنوزم ترافیک بود و ساعت ٤ صبح خسته و کوفته رسیدیم ولی بقیه روزاش خیلی خوش گذشت روز عید خونه باباجون بودیم و شما تا دلت خواست تو حیاط بازی کردی از بازی با ذغال گرفته تا میرفتی از رو درخت نارگیلی و دافا (نارنگی و یافا)الهی مامان قربون اون زبونت بشه ،میچیدی میخوردی حسابی بازی کردی غروبم رفتیم خونه باباسهراب و اونجا عمو مامانی و بچه هاش و نوه هاشم بودن که یه نوه کوچولوش اسمش مهربد بود شما بهش میگفتی مهرد با (میم با فتحه ر ضمه)اون شبم باز کبابا خوری که خیلی حال داد و پسر عموی مامانی سه تارش آورده بود تو حیاط نشستیم و اون میزد شمام یه سره وسط قر میدادی رقصای جدیدم یاد گرفتی که آدم میخواد بخورتت انقدر خوشگل میرقصی شبشم مامان جون بساط کله پاچه واسه صبحانه آماده کرد که زحمت طبخش با بابامحسن سر آشپز بود و صبح تو حیاط با کله پاچه محسن پز اگه بدونی چه حالی داد شمام که بدتر از ما عاشق کله پاجه ماشالله تا تونستی خوردی بعدشم پارک و دیگه اومدی خوابیدی توپ خلاصه اینکه خیلی خوش گذشت جمعه هم بالاخره واکسن آنفولانزا اومد و ما سه تایی رفتیم زدیم که اگه خدا بخواد از شر این سرماخوردگی های پی در پی نجات پیدا کنیم برگشتم گفتیم شنبه صبح زود راه بیفتیم باز به ترافیک نخوریم که تا برسیم ساعت ١٠ شد مامانی سر کار پیچوند دو تایی گرفتیم خوابیدیم تا ساعت ٤ حسابی سرحال شدیم و یکشنبه شما بعد ٤ روز دوباره تشریف بردین مهدکودک و ما هم دوباره کار و البته خبر خوب اینکه با مدیرمون صحبت کردم و فعلا اجازه دادن من ساعت ٣.٣٠ برم خونه اگه بدونی این ٢ روزه که زود میام دنبالت چقدر خوب امیدوارم این مشکل اساسی حل بشه
دیگه اینکه خییییلی دوست دارم شما خیلی پسر خوبی هستی عشق مامان روز چند بار به قول شما همدیگر سفت بغل میکنیم ومن هی قربون صدقت میرم تو هم همونارو بهم برمیگردونی به قول خودت عاششششششششششششششگتم عمر مامان
کابل گوشیم نیاوردم عکساش بعدا میزارم