نویاننویان، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه سن داره

نویان جون

بدون عنوان

1392/5/6 11:53
نویسنده : مهسا
472 بازدید
اشتراک گذاری

سلا قشنگم

ایشالله که دیگه هیچوقت مریضیت و نبینم مامانی

بزار از اول برات بگم 4 شنه شب ماری جون تنها خاله شما و خواهر عزیز مامانیبغل اومد تهران و ما خیلی خوشحال شدیم شما که خواب بودی ما داشتیم یواش یواش صحبت میکردیم که یهو بیدار شدی تا ماری جون دیدی خواب از سرت پرید اومدی بغل ماری جون وشروع کردی حرف زدن و خیلی جالب بود یه سره میگفتی نباید کار بد کنیم مامانی مهسا اذیت میشه فکر کنم میخواستی بهش بگی این چند روز باید مواظب کارات باشینیشخند خلاصه ما به زور شمارو خوابوندیم از صبحم که بیدار شدیم احساس کردم یه خورده سرما خوردی بهت دارو دادم ولی در کل خوب بودی مشغول شیطونی شبش رفتیم یه فروشگاهی تو جردن مامانی ماری جون طبق معمول همه خانوما خرید بعدم رفتیم هایلند بازم خرید که شما اونجا از شیطونی داشت شاخات در میومد که بابامحسن واسه اینکه ما راحت به خریدمون برسیم چون اصلاً خرید نمیکنیم دروغگوشمارو برد تو ماشین نگه داشت بعد از اینکه خرید مامانی تموم شد رفتیم تیراژه که بازم مامانی میخواست مشغول خرید بشه که شما مارو کشون کشون بردی سمت سرزمین عجایب ومامانی بی نصیب موند اشکالی نداره ایندفعه جبران میکنمخنده بعد از کلی بازی اومدیم شام بخوریم ویه شیرین زبونی شما که منجر به خوره شدن شما شد این بود که زیتون سیاهای روپیتزا رو به ماریجون میگی نخور نخور بزار چرخاش در بیارم خنده آخه فکر کردی چرخای ماشین کوچیکات خوب بچم راست میگه دیگه چرا رو پیتزا چرخ میزارین پس انسانیتتون کجا رفته.اونجا دوباره یه بادکنک انگری بردز گرفتی اومدیم خونه و شما تو ماشین خوابیدی اما نصفه شب که اومده بودی وسط ما خوابیده بودی احساس کردم یه چیز داغ کنارم که بابامحسن بیدارم کرد گفت نویان تب داره چقدرم داغ بودی پاشویت کردیم قطره استامینوفن بهت دادیم تا تبت پایین اومد و خوابیدیم خدارو شکر صبح خوب بودی و ما خیالمون راحت شد یه سره هم از تو مهدکودک یاد گرفتی تا ما داریم حرف میزنیم میگی بچه ها ساکت ما هم باید دست به سینه بشینیم و ساکت باشیم فکر کنم مبصر باشی تو مهد کودک خلاصه جمعه شبش رفتیم کرج خونه عمو سیا و آرتین که اصلاً حال نداشتی مامانیم شنبه نرفت سر کار چون شما دوباره شبش تب کرده بودی و من تا صبح بیدار بودم از نگرانی شنبه بردیمت بیمارستان که دکتر گفت چیز مهمی نیست و به خاطر سرما خوردگیت بوده و خدارو شکر بهتر شدی

ببخشید خیلی طولانی شد.عکساش و بعداً میزارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نویان جون می باشد