مرخصی مامان
سلام بر پسر قند عسلم
این مدت که نیومدم عزیز مامان مریض شد اونم با تب بالا و من و بابایی مردیم و زنده د شیم تا شما یه خورده بهتر شدی ولی هنوز خوب خوب نشدی پشت سر شمام که طبق معمول مامان و بابا مریض شدن خدایا این پروژه مریضی کی میخواد تموم بشهمامانی که دیگه داره از بین میره با این مریضیها خلاصه از اونجایی که با این حالت مامانی نمیتونست مرخصی بگیره و شما مجبور بودی بری مهد تصمیم خودم گرفتم واز تاریخ 10 آبان 92 به مدت 6 ماه مرخصی بدون حقوق گرفتم تا بعد اون ببینیم خدا چی میخواد ولی این بدون پسر مامان ،مامان به خاطر شما از همه چیزش میگزره کار که در برابر شما اصلا هیچ ارزشی نداره
عشق مامان امیدوارم بتونم مادر خوبی برات باشم وشما به داشتنم افتخار کنی
حیلی خیلی دوست دارم گل من
محسن مهربون از اینکه همیشه کنارمی ودر هر شرایطی تنهام نمیزاری ازت ممنونم و به داشتن همسری مثل تو در کنارم به خودم میبالم دوست دارم تا همیشه