بدون عنوان
سلام نویان جون مامان
پسر گلم تو این دو سه روز یه عالمه اتفاق افتاد اول اینکه ٤ شنبه ما شمارو از مهد گرفتیم با بابایی رفتیم دکتر همون روز شما شکم روی گرفته بودی انقدم سختت بود که نگو خلاصه اقای دکتر جوادپور که دکتر آرتین بود چون شما تازه اومده بودی خواستیم پیش یه دکتر دیگه پرونده داشته باشی معاینت کرد گفت همه چیزت خوبه قد:٩٧.٥ وزن ١٧ کیلو یه دارو هم واسه شکمت داد بعدش اومدیم خونه ولی شما انقدر خسته بودی که زود خوابت برد حتی شامم نخوردی
اما نکته مهم اینکه آقای دکتر گفتن دیگه نباید تو شیشه شیر بخوری چون هم از نظر شخصیتی تو شیر خواری میمونی هم وقتی بزرگ بشی میل به سیگار بیشتر میشهواسه همینم ما طی یه عملیاتی شیشه شیر که به جونت بسته بود ازت گرفتیم و الان سومین روز که شیشه نمیخوری ولی شدیداً بهانه گیر و لج باز شدی هی میگی مامانی تو شیشه شیر بده منم هی دلم میره ولی مقاومت میکنم میگم نه پیشی ها بردنش شما هم مجبوری با نی شیر بخوری الهی من برات بمیرم
پنجشنبه ٣ تایی رفتیم شهروند خرید که به شما خیلی خوش گذشت
جمعه هم رفتیم کرج خونه آرتین اونجا دیگه شما از دیوار راست داشتی بالا میرفتی من و بابا هم این شکلی شده بودیمشب که داشتیم برمیگشتیم بابا محسن مریض شد یهو تب ولرز کرد بمیرم من براتون که نوبتی مریض شدین خلاصه دیشبم شما تا صبح از لج شیشه و دیگه نمیدونم چی هی گریه کردی منم هی نازت کردم بابا محسنم هی تا صبح عرق کرد شمام نذاشتی ما حداقل یکم به بابا برسیم الانم شما دو تا خونه اید منم با چشمای قرمز و پف کرده اومدم سرکار
خداجون زودتر عشقای من و خوب کن