نویاننویان، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

نویان جون

روزهای پاییزی

سلام عسلم سلام خوشگلم سلام فسقلی من مامان قربونت بره که شما انقدر شیطون بلایی ماشالله از انرژی و جنب و جوش زیاد یه دقیقه هم نمیتونی ثابت وایستی هر کی شیطونیای شمارو میبینه میگه بچه ما اندازه نویان بود با خودش بازی میکرد ساعتها بی سروصدا با خودش سرگرم بود ولی نویانی ما عمراااااااااااا عاشق بازیهای هیجانی و پر سروصدایی ولی من عاشق شیطونیاتم و شیرین زبونیهات همیشه آرزوم یه پسر مثل مثل خودت بود خدایا شکرت خیلی تو مهد شعر و آموزشایی که بهتون میدن خوب یاد میگیری یه کلاس آداب و رسوم دارین سرتون میزارین رومیز تیچرتون در مورد بهداشت فردی احترام به بزرگترها و کلا هر چیزی که مربوط به این چیزاست صحبت میکنه شمام تا میای تو ماشین همه واسه مامان ...
17 آذر 1393

44 ماه خونه عزیز دردونه

سلام به پسر نازنینم 44 ماهگیت مبارک نفس خونه ما زندگی ما عزیزم مامانی بعد از مدتها فرصت کرد برات بنویسه شرمنده عزیزم سرمون شلوغ بود عزیزم از روز جهانی کودک برات مینویسم که همرا سولمازجون و فرشته های نازش و هلن جون و لارای خوشگلم رفتیم جشن کودک باشگاه تماشا که خوب بود ولی نه اونطوری که باید عمو موسیقی برنامه اجرا کرد که شما خیلی همکاری کردی و هر کاری که میگفت انجام میدادی روصورتتون نقاشی کشیدن که شما با پیشنهاد خودت دزد دریایی شدی و عکسم انداختیم که هنوز حاضر نشد قبل از ورود به جشن     قربونت برم پسر خوشگلم که همه جا خیلی خوب با مامان همکاری میکنی و کلا خیلی پسر اجتماعی  هستی و هر جا که...
21 آبان 1393

پسرک سه سال ونیمه ما

سلام پسر قشنگم عزیزم امروز روز جهانی کودک وروز قشنگ شماست فسقلی خونه ما روزت مبارک یه وقتایی صدات میکنم فسقلی و شمام میگی بله پسر قشنگم امیدوارم مرد بشی و آدم موفقی تو زندگیت و من بیام اینجا روز مرد بهت تبریک بگم عزیزترینم و اما شما 21 شهریور سه سال ونیمه شدی و ما هم یه جشن کوچیک واست گرفتیم خونه باباسهراب ببخشید عزیزم تقریبا یک ماه گذشته ولی دیگه شرمنده خیلی زود 6 ماه از سه سالگی گذشت و فسقلی خونه ما داره به 4 سالگی نزدیک میشه ولی همچنان به پتو میگه تپو و بدون تپوهاش خوابش نمیبره و حتما هر 2 تا باید باشه اگه یکی پیدا نکنه تو خواب یه جیغ ودادی به پا میشه که فکر کنم همسایه ها هم بیدار بشن بچم معتاد به تپوهاش خیلی وقت...
16 مهر 1393

روزهای تابستونی 2

سلام به یکی یه دونه خودم پسر شیرین زبونم نویان عزیزم امروز اول پاییز و یه تابستون لذت بخش کنار تو بهترینم گذروندیم و شما که همش میپرسی کی زمستون میشه برف بیاد بریم برف بازی پسرم چون خودش تو زمستون دنیا اومده عاشق زمستون فدات بشم پسر زمستونی من و امروز خاطرات تابستون البته تا جایی که ذهنم یاری میکنه مینویسم و از این به بعد سعی میکنم انقدر دیر نیام عزیزم اول از همه این بهت بگم که بعدها وقتی خوندی بدونی چقدر پسر منطقی هستی و هیچوقت به خاطر دندونپزشکی یا آرایشگاه و حتی عکاسی و البته آمپول تو این چند تا آزمایش خونی که ازت گرفتیم و حتی واکسن اصلا گریه نکردی و همه متعجب میشن مخصوصا وقتی ازت خون میگیرن و تو خیلی عادی نگاه میکنی و حتی صحبت...
1 مهر 1393

روزهای تابستونی 1

سلام به پسرم یکی یه دونم ببخشید مامانی خیلی وقت نیومدم همه چی دست به دست هم دادن تا این مدت نتونم بنویسم ولی به قول خودت اشکالی نداره دیگه دیگه تابستون به آخراش داره میرسه شمام از شنبه کلاسای مهر مهدکودکت شروع شده و با اشتیاق و علاقه هر روز بیدار میشی تا زود بری مهد خداروشکر خیلی خوب داری پیش میری و تو ترم تابستونم کلی چیزای جدید یاد گرفتی و البته استخر و شنا که عاشقش بودی و روزایی که استخر داشتی چنان با اشتیاق ساک استخرت چک میکردی که چیزی یادت نره بعدم میومدی خونه واسم تعریف میکردی که خانم شستشو مارو میشوره خانم داور سوت میزنه من زیر آبی میرم ادم میخواد قورتت بده عشق مامان یه روزم رفتین فرهنگسرای ابن سینا نمایش مرد زنجبیلی بهم قو...
25 شهريور 1393

اینجا همه چیز در هم

سلام بر پرنس زیبای مامان یکی یه دونه خونه گل مامان مثل همیشه شیرین زبون و زبر وزرنگ و یه کوچولو هم یه دنده و مغرور این آروم نوشتم کسی نشنو عزیز دلم چند وقتی که دیگه تصمیم گرفتیم شبا پمپرز نبندیمت آخه ماشالله دیگه مردی شدی واسه خودت و تا الانم دیر شده البته بابامحسن میگفت بچم اذیت میشه بزار راحت بخوابه و الانم یکی دو شب جیش کردی ولی ی 20 روزی میشی که پاکی عشق من والبته به لطف بابامحسن که تا صبح شمارو میبره دستشویی عشق مامانی همچنان فلش کارتای رویش طلایی کوچولو هارو کار میکنیم و ماشالله خیلی تاثیر داشته مخصوصا روی حافظه. تا 20 یاد گرفتی میشمری لغات انگلیسی همچنان کار میکنیم دوباره میری مجموعه سعادت اباد و مهدی که قرار بود بببرمت نه ...
12 مرداد 1393

40 ماهگی

نویان عزیزم عشق کوچولوی خونه ما چه زود 40 ماه گذشت و چقدر زود بزرگ شدی و ما همچنان نتونستیم عظمت وجود تو رو درک کنیم خدایا شکرت به خاطر پسر کوچولوی خونمون و البته بلبل شیرین زبون خونمون نویان نمیدونم وقتی تو نبودی چه جوری زندگی میکردیم ولی میدونم از وقتی اومدی زندگیمون هزار برابر شیرین تر شد دوست داریم پسر مهربونم نویان در 40 روزگی و حالا نویانی در 40 ماهگی مرد خونه ما               پسر خوشگلم 40 ماهگیت مبااارک ایسااله 400 ساله بشی عزیزم ووووووووووو اون کیکم مامانی درست کرد ولی از اونجایی که شما همیشه به عنوان دستیار کنار...
22 تير 1393

ماه خرداد

عزیز دلم ما کل خرداد ساری بودیم و معلومه که اونجا حسابی بهمون خوش میگذره چون همش در حال مهمونی رفتن و خوشگذروندنیم و شمام که دیگه وقتی باباسهراب هست همه جا باهاش میری و یه لحظه هم ازش جدا نمیشی حسابی مامانی استراحت میکنه با دایی مهدی خیلی جور شدی ولی همش عین دو تا داداش باهم درگیر میشین و ماشالله شمام اصلا کم نمیاری و دایی مهدی حسابی با جوابات عصبانی و متعجب میکنی البته دایی مهدی خیلی سربه سرت میزاره تو هم از خجالتش درمیای ولی خیلی همدیگر دوست دارین یه روز داشتی موز میخوردی دایی مهدی بهت گفت نویان میدونی موز غذای میموناست تو هم گفتی آره چند دقیقه بعدش دایی مهدی بهت گفت نویان از موزت بهم میدی شمام خیلی راحت گفتی بیا میمون بیا موز بخور...
17 تير 1393

تولد مامان و بابا

نویان خوشگلم این مطلب همیشه یادت باشه هر کسی همچین شانسی نداره که مامان و بابای خردادی داشته باشه این یه نعمت شوخی کردم عزیزم ولی از شانس شما مامانو بابا هردو خردادین دیگه 12 خرداد تولد بابامحسن مهربون بود عزیز دلم 36 ساله شد و ما براش یه عالمه آرزوهای خوب کردیم و اینکه سایش همیشه رو سر من و شما باشه و بابامحسن دوست داریم هزااااااااااااااااااااااااااااارتااااااااااااااا وووووووووووووووووووو 24 خرداد تولد مامانی که بنده باشم بود و متاسفانه مامانی به سن سییییییییییییییییییییییییییی رسید و خیلی از این بابت غصه خورد ولی بودن شما همه ناراحتی هارو برطرف میکنه عکس مامانی که ممنوع ولی 2 تا عکس به زور از شما گرفتم میزار...
7 تير 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نویان جون می باشد