نویاننویان، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

نویان جون

غم و شادی

سلام نویان مامان هفته ای که گذشت خیلی عجیب بود شما دوشنبه با باباسهراب اینا رفتی ساری غروبم من و بابا محسن بعد ازساعت کار حرکت کردیم تا شب رسیدیم آخه مامانی ٢ روز واسه عروسی عمو میثم مرخصی گرفته بود ٥ شنبه ١٣ تیر عروسی بود .ساعت ٤.٣٠ صبح تلفن زنگ زد من از خواب پریدم رفتم دیدم باباسهراب میگه زنگ زدن گفتن حال پدر جون بدبابا مامان جون سریع رفتن من مونده بودم هاج و واج که بعد باباسهراب گفت تموم کرده دیگه نمیتونستم جلو اشکام بگیرم تا ٦ صبح صبر کردیم بعد شمارو بردیم گذاشتیم خونه عمه میترا با دایی مهدی و ماری جون رفتیم خونه پدرجون.هیچوقت قیافش و مهربونیهاش یادم نمیره اگه بدونی چقدر شمارو دوست داشت اخه شما اولین و تنهانتیجش بودی دو هفته ...
16 تير 1392

مامان جون باباجون

سلام خوشمل پسر مامان نویان جونم نمیدونم چند روز جیغ جیغو شدی، دیشب مامان جون و باباجون ودایی مهدی از شمال اومدن شما از خوشحالی نمیدونستی چیکار کنی انقدر ذوق داشتی که نگو موقع خوابت هر چی سعی کردم بخوابونمت انقدر جیغ زدی که از جیغ زدن رگای گردنت میزد بالا بعدشم با باباجون سهراب رفته بودی تو اتاقت به منم میگفتی شما برو شما نیا تو اتاق من دارم بازی میکنم قیافه من  شده بود ولی انقدر که شیرین زبون شده بودی میخواستم بخورمت.جدیدا تا میگم نویان تو خیلی خوشمزه ای میخوام بخورمت فکر میکنی واقعا میخوام بخورم میگی من و نخور با یه لحنی میگی ادم جیگرش کباب میشه.تازه تا یه کار بد میکنی بهت میگم قول بده دیگه این کارو نکنی انگشتت و میاری حالت قول...
9 تير 1392

نیمه شعبان

سلام گلم عزیز دلم یه وقتایی که نگات میکنم نمیدونم چه جوری خدارو بخاطر دادن تو شکر کنم خدایا شکرت خدایا شکرت هر چی بگم بازم کم گفتم جیگر مامان واسه عید نیمه شعبان واست عیدی میز بیلیاردی که دوست داشتی خریدیم از دیدنش از خوشحالی پر در اوردی شبشم رفتیم بیرون همه جا جشن بود رفتیم گاندی واسه عروسی عمو میثم واست کت وشلوار خریدیم که بعداً عکسش میذارم بعدم شام رفتیم فرحزاد خیلی هم به ما و هم به شما خوش گذشت. فرداشم تا از خواب بیدار شدیم صبحانه خوردیم وسیله هامون جمع کردیم رفتیم پارک ارم اول رفتیم باغ وحش که با دیدن حیوونا حسابی ذوق کردی ولی نمیدونم چرا از یه بره کوچولو که بیرون بود کلی ترسیدی فدات بشم عزیزم بعدم رفتیم نشستیم چایی و ناهار خوردیم...
4 تير 1392

بدون عنوان

سلا خوشگلک مامان اگه بدونی چقدر خوردنی شدی انقدر حرفای بامزه یاد گرفتی که نگو تا دعوات میکنیم میگی اه چرا من اذیت میکنی یا اگه یه کاری بکنم به من میگی از دست تو مامانی حرفای خودمون و بهمون تحویل میدی . تو مهدکودکم شعرای جدید یاد گرفتی یه سره داری زیر لب میخونی جدیدترین شعرتم دینگ دینگ دینگ ساعت که با اون زبون بچه گونه خیلی ناز میخونی. دستشویی رفتنتم که دیگه داستانی فقط واسه آب بازی هر ٥ دقیقه میگی جیش دارم که بری اون تو یه دوش بگیریم تو پوشکم دیگه اصلاً جیش نمیکنی فکر نمیکردم انقدر زود کاملاً خودت کنترل کنی. یه اخلاق بدیم که داری دستشویی غریبه نمیری و انقدر نگه میداری خودت تا به خونه برسیم که خیلی از این قضیه نگرانم دیشب که داشتیم از...
1 تير 1392

سفر شمال1

سلام پسر گل مامان جونم واست بگه چهارشنبه با هم رفتیم شمال (ساری) خونه باباجونات.اول رفتیم خونه بابا سهراب (بابامامانی)فدات بشم تا رسیدیم باباسهراب و دیدی از هیجان نمیدونستی چیکار کنی تا ساعت ٢.٣٠ نصفه شب بیدار بودی صبحشم مامانی صبح زود از خونه زد بیرون تا به کاراش برسه و ساعت ١ اومدم شمام کل روز با بابا سهراب بیرون بودی حسابی خوش گذروندی. شبش رفتیم خونه اونگیگی (اون یکی)باباجون که شما این اسم واسش گذاشتی تا رفتیم سراغ امیر علی (داداشی)که بازم از القابی که خودت میذاری ،پسر عمه گلت گرفتی اخه خونه عمه اینا بالا خونه باباجون و شما حواست همیشه جمع.خلاصه تا اون ودیدی عین آدم بزرگا بهش میگفتی به این دست نزن این کارو نکن اخه شما ١٠ ماه ازش بزرگت...
25 خرداد 1392

28 ماهگی نویان جون

عزیز دل مامان ٢٨ ماهگیت مبارک پسرم امروز ٢٧ ماهش تموم شد و وارد ٢٨ ماهگی شد ایشاللللله ٢٨٠٠ ساله بشی عشق مامان نتونستم دیشب ازت عکس بندازم چون تا از مهدکودک اومدی از خستگی خوابیدی تا ساعت ١٠ اون موقع هم به خاطر گشنگی و جیش بیدار شدی فدات بشم که با اونکه تو خواب پمپرز میبندم ولی جیش نمیکنی بیدار شدی بهم گفتی مامان جیش دارم بریم دستشویی و بعد از دستشویی گفتی مامان گذا (غذا)بده منم گفتم سوپ میخوری آخه شام عدسی داشتیم شمام نمیدونستی چیه گفتم سوپ گفتی نه پلو میخوام مام که پلو نداشتیم خلاصه راضیت کردم سوپ بخوری بمیرم برات چقدرم گشنت بود تا آخرش خوردی بعدم دوباره خوابیدی اینم جریان عکس ننداختن ما حالا امشب میندازم تو پست بعدی میزارم ...
21 خرداد 1392

تعطیلات

سلام گل پسرم عزیزم این چند روز تعطیلات خیلی بهمون خوش گذشت به تو که دیگه آخه مامان جون و دایی مهدی ماری جون وعمو محمد اومده بودن خونمون وشما ذیگه ترکوندی از شیطونی یکشنبه ١٢ خرداد تولد بابا محسن بود منم از سر کار اومدم دنبالتون مهدکودک با هم رفتیم میلاد نور واسه بابامحسن کادو ٣ تا تیشرت ٢ تا شلوار و یه کفش خریدیم شمام تا وارد پاساژ شدی مثل همیشه رفتی سراغ بستنی و بستنی به دست دنبال من میومدی اگه بدونی قیافت چه خنده دار بود الهی فدات بشم من شبم مهمون داشتیم که خیلی خوب بود شما و آرتین کلی بازی کردین مامانی ٢ شنبه رو هم مرخصی گرفته بود تا بیشتر با هم باشیم والبته شمارو از پوشک بگیریم به کمک مامان جون که خیلی راحت موفق شدیم البته فقط ج...
18 خرداد 1392

بدون عنوان

سلام نویان جون مامان پسر گلم تو این دو سه روز یه عالمه اتفاق افتاد اول اینکه ٤ شنبه ما شمارو از مهد گرفتیم با بابایی رفتیم دکتر همون روز شما شکم روی گرفته بودی انقدم سختت بود که نگو خلاصه اقای دکتر جوادپور که دکتر آرتین بود چون شما تازه اومده بودی خواستیم پیش یه دکتر دیگه پرونده داشته باشی معاینت کرد گفت همه چیزت خوبه قد:٩٧.٥ وزن ١٧ کیلو یه دارو هم واسه شکمت داد بعدش اومدیم خونه ولی شما انقدر خسته بودی که زود خوابت برد حتی شامم نخوردی اما نکته مهم اینکه آقای دکتر گفتن دیگه نباید تو شیشه شیر بخوری چون هم از نظر شخصیتی تو شیر خواری میمونی هم وقتی بزرگ بشی میل به سیگار بیشتر میشه واسه همینم ما طی یه عملیاتی شیشه شیر که به جونت بسته بود...
11 خرداد 1392

عاشگتم

سلام بهترینم ٢روز مامان اصلاً حالش خوب نبود ببخشد پسرم که خسته بودم نتونستم زیاد باهات وقت بگذرونم دیشب که حالم خوب نبود بهت گفتم بیا مامان و ببوس مامان خوب بشه اومدی دستات و انداختی دور گردنم بوسم کردی بعد گفتی عاشگتم آخه همه ق هارو گ میگی اگه بدونی چقدر ذوق کردم همه دردام خوب شد جوجه کوچولو من نویان شما وقتی تو شکم مامانی بودی اسمت گذاشته بودم دنبولک آخه فدات بشم خیلی تپل بودی وقتی هم دنیا اومدی ٤ کیلو ٢٠٠ گرم بودی وقتی دکتر تو رو از تو دلم دراورد بهم گفت خانم این پسرت پهلوان قدتم ٥١ سانت بود اخه به بابایی رفتی همیشه که یاد اون شب میفتم دلم هری میریز نمیتونم احساسم تو اون لحظه بگم که دیگه مامان شده بودم دیشب حالم بد بود  الکی ...
8 خرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نویان جون می باشد